خصوصيات فردي و فضائل اخلاقي امام رضا(ع)

۲۸۹ بازديد

خصوصيات فردي و فضايل اخلاقي امام رضا (ع)

هشتمين امام شيعيان، حضرت علي بن موسي الرضا (ع)، روز پنجشنبه، يازدهم ذي قعده، سال 148 هجري ـ شانزده روز پس از شهادت جد بزرگوارش امام صادق (ع) ـ در مدينه چشم به جهان گشود.(1)

هشتمين امام شيعيان، حضرت علي بن موسي الرضا (ع)، روز پنجشنبه، يازدهم ذي قعده، سال 148 هجري ـ شانزده روز پس از شهادت جد بزرگوارش امام صادق (ع) ـ در مدينه چشم به جهان گشود.(1)
نام مباركش را «علي» گذاشتند. كنيه اش «ابوالحسن» و القابش، رضا، صابر، رضي و وفي بود كه مشهورترين آنها «رضا» است.(2)
پدر آن حضرت، موسي بن جعفر (ع) و مادرش كنيزي به نام «نجمه» بود؛ «تكتم»، «سمانه» و «ام البنين» نيز خوانده مي شد.(3)
نجمه، كنيز «حميده» مادر امام موسي كاظم (ع) بود و چون در عقل و دين داراي مرتبه اي والا بود و در اخلاق و رفتار بر ديگر زنان برتري داشت، او را به پسرش امام كاظم (ع) بخشيد.(4)
مادر امام رضا (ع) زن بسيار مؤدب، با فضيلت و عابدي بود. درباره ي ادب وي نوشته اند: «او نسبت به حميده احترام فراواني قائل بود، چندانكه در حضورش به احترام او نمي نشست.»(5) در مقابل، حميده هم براي او ارزش خاصي قائل بود و مي گفت: «من هرگز كنيزي به برتري او نديدم.»(6)
علاقه ي «نجمه» به عبادت الهي به حدي بود كه در دوران شير خوارگي امام رضا (ع) اظهار كرد مرضعه ي ديگري تعيين كنند تا او را در شير دادن به كودك خود ياري كند. پرسيدند: مگر شير تو كم است؟ گفت: نه؛ ولي بر اثر اشتغال به شير دادن از نوافل و ذكرهاي مستحبي باز مانده ام؛ بدين جهت كمكي مي خواهم تا بلكه مستحبات را ترك نكنم.(7)

تعيين امامت

پيشواي هشتم (ع) پس از شهادت پدر بزرگوارش امام كاظم (ع) عهده دار مقام امامت شد. امامت آن بزرگوار همچون امامت ديگر پيشوايان عليهم السلام، از جانب خدا و به تعيين و تصريح پيامبر (ص) و معرفي پدر گرامي اش صورت پذيرفت. «داوود رقي» مي گويد:
به امام كاظم (ع) عرض كردم: پدرم فدايت باد، پيرمرد شده ام و مي ترسم حادثه اي برايم پيش آيد كه شما را ديگر ملاقات نكنم، بفرماييد كه پيشواي پس از شما كيست؟ فرمود: فرزندم علي.(8)
سليمان بن حفص مروزي مي گويد:
به حضور امام كاظم (ع) رسيدم تا از حجت خدا بر مردم پس از آن حضرت سؤال كنم. امام (ع) خود آغاز به سخن كرد و فرمود: اي سليمان! همانا «علي» فرزند و وصي من و حجت خدا بر مردم پس از من است، و او برترين فرزندان من مي باشد. اگر پس از من زنده ماندي نزد شيعيان و دوستان من به امامت او گواهي ده. (9)

مكارم اخلاق

حضرت علي بن موسي الرضا (ع) مانند ديگر پيشوايان معصوم عليهم السلام به زيور فضايل اخلاقي و كمالات نفساني آراسته و از هر گونه زشتي و پليدي و رذايل اخلاقي منزه بود و در اين راه گفتار و رفتارش الگو سرمشق ديگران بود. اينك بخشي از خصوصيات فردي و مكارم اخلاقي آن حضرت:

الف ـ زهد و عبادت

پيشواي هشتم (ع) در زهد و پارسايي و پرستش پروردگار، يگانه ي عصر خود بود و زر و سيم دنيا و مناصب اجتماعي و حكومتي در برابر مقام عبوديت و پارسايي او هيچگونه ارزشي نداشت. «محمد بن عباد» درباره ي زهد و ساده زيستي امام (ع) مي گويد:
حضرت رضا (ع) در تابستان بر روي حصير مي نشست و در زمستان بر روي گليم، و لباسهايش زبر و خشن بود؛ و لي هنگامي كه در ميان مردم مي رفت از لباسهاي عادي مردم استفاده مي كرد.(10)
علي بن موسي الرضا (ع) با قرآن انس خاصي داشت و هر سه روز يك بار ختم قرآن مي كرد و مي فرمود:
اگر بخواهم در كمتر از سه روز هم مي توانم يك قرآن ختم كنم؛ ليكن هيچ آيه اي را تلاوت نمي كنم مگر آنكه درباره ي آن آيه و موضوعي كه فرود آمده و زماني كه نازل شده است، انديشه مي كنم.(11)
امام (ع) كم مي خوابيد و شبها را بيشتربه شب زنده داري مي گذرانيد و گاهي اوقات تمام شب را تا صبح بيدار بود و بسيار روزه مي گرفت و روزه اول، وسط و آخر ماه از او ترك نمي شد و مي فرمود: «روزه داشتن در اين سه روز مثل اين است كه انسان هميشه روزه است».(12)
رجاء بن ابي ضحاك ـ مأمور مأمون براي بردن امام رضا (ع) از مدينه به خراسان ـ مي گويد:
من از مدينه تا مرو همراه و مراقب امام (ع) بودم؛ سوگند به خدا، كسي را در پرهيزگاري و افزوني ذكر خدا در تمامي اوقات، و شدت خوف از حق تعالي مانند او نديدم.
سپس به طور تفصيل برنامه ي عبادي آن حضرت را در طول شب و روز بيان مي كند.(13)
مأمون وقتي گزارش «رجاء» را شنيد گفت:
اي پسر ابي ضحاك، آنچه كه گفتي درست است، او (اشاره به امام رضا (ع)) از بهترين، داناترين و عابدترين مردم روي زمين است.
سپس به وي توصيه كرد كه مشاهدات خود را براي ديگران نقل نكند.(14)

ب ـ تواضع و فروتني

پيشواي هشتم (ع) با آنكه مقام رفيع امامت را داشت و برگزيده ي خدا بود، در عين حال نه تنها براي خود هيچ گونه حريمي قائل نبود، بلكه در زندگي خويش با طبقات مختلف مردم حتي خدمتكاران و زيردستان با نهايت صميميت و فروتني رفتار مي كرد. كليني از مردي بلخي روايت كرده است:
من در سفر خراسان همراه امام (ع) بودم، روزي هنگامي كه سفره گسترده شد، امام (ع) از همه ي خدمتكاران خواست تا در كنار او بر سر سفره بنشينند. عرض كردم، فدايت شوم، بهتر بود سفره ي آنان را جدا مي كردي؟ فرمود: ساكت باش! همانا پروردگار و پدر و مادر همه ما يكي است و پاداش هم به اعمال است.(15)
روزي امام (ع) در حمام پس از تقاضاي فردي كه آن حضرت را نمي شناخت، تن او را كيسه كشيد. هنگامي كه ديگران امام (ع) را به او معرفي كردند، شرمنده شد و به عذرخواهي از آن حضرت پرداخت. امام (ع) در حالي كه او را كيسه مي كشيد، دلداري اش داد و فرمود: عيبي ندارد.(16)
«ياسر» غلام امام رضا (ع) نقل مي كند:
امام (ع) به ما توصيه كرده بود كه هر گاه بر شما وارد شدم و شما مشغول غذا خوردن بوديد (به احترام من) بر نخيزيد تا از غذا خوردن فارغ شويد. گاهي اوقات بعضي از ما را براي انجام كاري مي خواند. به آن حضرت اطلاع مي دادند كه مشغول غذا خوردنند. مي فرمود: بگذاريد تا از غذا خوردن فارغ شوند.(17)

ج ـ جود و بخشش

پيشواي هشتم (ع) در جود و بخشش نيز سرآمد مردم زمان خود بود. ابن شهر آشوب مي نويسد:
امام رضا (ع) در روز عرفه در خراسان، تمام اموال خود را در راه خدا بخشيد «فضل بن سهل» گفت: اين گونه بخشش زيان آور است. فرمود: نه، بلكه سودآور است. هرگز آنچه را كه موجب اجر و پاداش اخروي است غرامت مشمار.(18)
مردي خدمت امام رضا (ع) رسيد و عرض كرد: به اندازه ي مروتت به من عطا فرما. فرمود: اين مقدار براي من مقدور نيست. عرض كرد: پس به قدر جوانمردي من. فرمود: اين ممكن است آنگاه به خدمتكار خود دستور داد دويست دينار به او بپردازد.(19)
مرد ديگري به حضور آن گرامي رسيد و عرض كرد: «من از دوستان شما خاندان هستم هم اكنون از سفر مكه باز مي گردم و پولم را گم كرده ام. در صورتي كه شما كمكي به من بفرماييد پس از بازگشت به وطنم آن مبلغ را از جانب شما صدقه خواهم داد.»
امام (ع) به اندرون رفت و پس از لحظاتي بازگشت و از بالاي در، بدون آنكه در را بگشايد مبلغ دويست دينار به او داد و فرمود:
اين مبلغ را بگيرد و براي خود مبارك بدان و از طرف من هم صدقه مده و فورا بيرون رو كه نه من تو را ببينم و نه تو مرا.
پس از آنكه سائل بيرون رفت، يكي از حاضران كه از سخنان و رفتار امام (ع) به شگفت آمده بود پرسيد: با آنكه مبلغ زيادي به وي داديد چرا خودتان را به او نشان نداديد؟ فرمود:
براي آنكه نمي خواستم ذلت سؤال را در چهره ي او مشاهده كنم؛ مگر نشنيده اي كه پيغمبر (ص) فرمود: كسي كه پنهاني انفاق كند معادل با آن است كه هفتاد حج انجام داده باشد؟...(20)

د ـ بردباري

امام رضا (ع) خوي نيكوي حلم و بردباري را از پدر بزرگوار خود امام كاظم (ع) به ارث برده بود و در برابر افراد جاهل و گستاخ با بردباري مواجه مي شد.
روزي يكي از خوارج كه مقام ولايتعهدي را منافي با شؤون و حيثيت امام (ع) مي دانست خنجري زهرآلود در استين خود پنهان كرد و گفت: مي روم با او بحث كنم اگر بر پذيرش ولايتعهدي حجتي داشت چه بهتر وگرنه با اين خنجر او را خواهم كشت.
چون به حضور امام (ع) رسيد، بدون آنكه صحبتي كند حضرت از نيت پليد او آگاه شد و با بردباري با وي برخورد كرد و فرمود:
اگر در برابر شبهه ي خود پاسخ قانع كننده اي شنيدي آن خنجري را كه در آستين پنهان كرده اي بشكن و به دور انداز.
فرد خارجي پس از شنيدن سخنان منطقي امام (ع) از كرده ي خود پشيمان شد. خنجر را شكست و دور انداخت و توبه كرد و گفت:
شهادت مي دهم كه تو فرزند پيامبري و در گفتارت راستگو هستي.(21)

هـ ـ عزت نفس

يكي از اهداف شوم مأمون از مسأله ي ولايتعهدي امام رضا (ع) اين بود كه آن حضرت را با نزديك كردن به دستگاه پر زرق و برق و برخوردار از لذائذ و نعمتهاي مادي خود، به دنياپرستي و جاه طلبي متهم كند؛(22) ولي مناعت طبع و عزت نفس پيشواي هشتم (ع) نقشه مأمون را نقش بر آب ساخت.
امام (ع) پس از پذيرش ولايتعهدي نيز با بي اعتنايي تمام به تشكيلات سلطنتي مأمون، به زندگي ساده و بي آلايش دوران پيش از ولايتعهدي خود ادامه داد و حتي در برابر سياست مأمون كه سعي مي كرد آن حضرت را وارد كارهاي حكمتي بكند، فرمود:
اين امر هرگز نعمتي برايم نيفزوده است، هنگامي كه در مدينه بودم دست خطم در شرق و غرب نفوذ داشت. در آن زمان بر استرم سوار مي شدم و (با اآرامي و آزادي) كوچه هاي مدينه را مي پيمودم و اين حالت از همه چيز برايم عزيزتر و مطلوبتر بود.(23)

و ـ امر به معروف و نهي از منكر

پيشواي هشتم (ع) رفتار اطرافيان، زيردستان و ياران خود را زير نظر داشت و در مواقع لازم، آنان را امر به معروف و نهي از منكر مي كرد؛ حتي مأمون نيز بارها از نصايح و رهنمودهاي آن حضرت بهره مند شد.
روزي امام (ع) ديد مأمون وضو مي گيرد ولي غلامش آب را بر دست وي مي ريزد. حضرت فرمود: «كسي را در عبادت پروردگارت شريك قرار مده» مأمون آب را از دست غلام گرفت و خود مشغول وضو گرفتن شد.(24)
يكي از خدمتكاران امام (ع) ميوه اي را نيم خورده دور افكند. امام (ع) متوجه شد و با ناراحتي فرمود:
سبحان الله! اگر شما بدان نياز نداريد، مردمي هستند كه به خوردن آن نيازمندند.(25)

اظهار نظر «ابراهيم بن عباس»

اين بخش را با اظهار نظر «ابراهيم بن عباس» يكي از ياران آن حضرت درباره ي رفتار و اخلاق اجتماعي آن گرامي به پايان مي بريم. وي مي گويد:
هيچگاه نديدم كه امام رضا (ع) با سخنش كسي را بيازارد، و سخن كسي را پيش از تمام شدن قطع كند و نيازمندي را ـ كه مي توانست نيازش را برآورد ـ رد نمايد و در حضور ديگران پاهايش را دراز كند و به كسي از غلامانش ناسزا بگويد، و به صورت قهقهه خنده كند. خنده او تبسم بود. چون سفره ي غذا گسترده مي شد همه افراد خانه حتي دربان و خدمتگزار را نيز بر سر آن مي نشاند...(26)

معجزات و كرامات امام (ع)

پيشوايان معصوم عليهم السلام با توجه به مقام امامت و عصمتي كه داشتند از ارتباط ويژه اي با خداي متعال و جهان غيب برخوردار بودند و مانند پيامبران الهي معجزات و كراماتي داشتند كه در مواقع لازم نمونه هايي از آنها را بروز مي دادند تا دليلي آشكار بر حقانيتشان باشد و موجب پرورش و اطمينان خاطر پيروانشان گردد.
از پيشواي هشتم (ع) نيز معجزات و كرامات بسياري بروز كرد كه در كتب حديث و تاريخ ثبت شده است. اينك چند نمونه:

1- يكي از همراهان امام رضا (ع) در سفر خراسان مي گويد:

در بين راه به بيابان خشك و بي آبي رسيديم و نزديك بود همه ي ما با چارپايانمان هلاك شويم. حضرت رضا (ع) فرمود: برويد در فلان محل، در آنجا آب خواهيد يافت. ما بدانجا رفتيم و با چشمه ي آبي مواجه شديم. همگي از آن آب نوشيديم و حيواناتمان را نيز سيراب كرديم.
هنگام كوچ از آن منزل، امام (ع) فرمودند: بار ديگر كنار آن چشمه برويد. چون بدان سوي رفتيم اثري از چشمه نديديم.(27)

2- «عبدالله بن مغيره» مي گويد:

من واقفي بودم، در سفر مكه دست بر پرده ي «كعبه» آويختم و گفتم: بار خدايا! تو خواسته ي مرا مي داني، مرا به بهترين دينها راهنمايي كن.
پس از مراجعت به مدينه به ذهنم رسيد كه خدمت امام رضا (ع) برسم. وقتي به حضور آن حضرت رسيدم فرمود: خداوند خواسته ات را اجابت فرمود و تو را به دينش راهنمايي كرد. گفتم: گواهي مي دهم كه تو حجت و امين خدا بر بندگانش هستي.(28)

3- «احمد بن محمد بزنطي» نقل مي كند:

من با سه نفر ديگر خدمت امام (ع) شرفياب شديم. هنگام بازگشت امام (ع) به من فرمود: اي احمد! تو بنشين... چون پاسي از شب گذشت خواستم مرخص شوم. فرمود: مي روي يا مي ماني؟ عرض كردم: بستگي به نظر شما دارد. فرمود: بمان و اين هم رختخواب. آنگاه امام برخاست و به اتاق خود رفت. من از شوق به سجده افتادم و با خود گفتم: سپاس خداي را كه حجت او و وارث علوم انبياء از ميان ما چند نفر به من تا اين حد لطف و عنايت فرمود.
هنوز در سجده بودم كه امام (ع) بازگشت، برخاستم. حضرت دست مرا گرفت و فشرد و فرمود: اي احمد! اميرمؤمنان به عيادت «صعصعه بن صوحان» رفت؛ به هنگام بازگشت فرمود: اي صعصعه! از اينكه به عيادت تو آمده ام به برادران خود افتخار مكن؛ از خدا بترس و پرهيزكار باش.(29)
امام (ع) ضمن اعلام آگاهي از نيت احمد، به وي هشدار داد كه اين عنايت و لطف نبايد وسيله اي براي فخر و مباهات و احساس برتري نسبت به ديگران گردد. بلكه آنچه عامل برتري انسان مي گردد «تقوي» است.

تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد